شماره ۸٣٧: هر که هستش از ذکا در قبه سر مشعله

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
هر که هستش از ذکا در قبه سر مشعله
بايدش جز سعى در دانش نباشد مشغله
هر کرا دادند گوش و هوش عقلى بايدش
در ره دين طى کند در هر نفس صد مرحله
گر ترا فهم درستى هست و طبع مستقيم
مکر خود را در ره دنيا بجنبان سلسله
حيف باشد بهر دنيا صرف کردن نقد عمر
هست دنيا نزد عارف جيفه در مزبله
اکثر اهل نظر در راه عرفان عاجزند
از ذکاشان نيست در تاريکى ره مشعله
در پى هر آرزو او هم بصد دل ميدود
راه حق را چون نبيند تا نگردد يک دله
حرف من با صاحب عقل است و فهم است و شعور
آنکه او چيزى نميفهمد ندارم زو گله
مردم فهميده بايد تا ز آتش دم زند
کى رسد در ذيل عرفان دست و هم خر کله
زيرکى بايد بفهمد رمز قرآن و حديث
يا برد ره سوى تأويلات باى بسمله
جاهلى بينى که هر از بر ندانسته است هيچ
افکند در شش جهت از کوس دانش غلغله
(فيض) تن زن با که دارى اين خطاب و اين عتاب
نيست در محفل مگر گاوان دنيا مشغله



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید