شماره ۸١٢: خورشيد ذره ايست ز نور جمال تو

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
خورشيد ذره ايست ز نور جمال تو
افلاک قطره ايست ز بحر نوال تو
لذات هر دو کون ز جودت نشانه
ايجاد شمه ايست ز حسن نعال تو
آفاق پرتوى است ز اشراق کبريا
غيب و شهادت آيت نور و ظلال تو
آدم نمونه ايست زمجموع خلق و امر
خاتم نگين خاتم جاه و جلال تو
جنت اشارتيست ز قرب و کرامتت
دوزخ کنايتيست ز بعد و نکال تو
هر جا غمى و محنت و درديست سربسر
يک سطوتست از سطوات جلال تو
حلمست نکته ز شکوه خدائيت
علمست نقطه ز کتاب کمال تو
هر جاست بينش و شنوائى و دانشى
يک شمه ز آگهى بيمثال تو
حسن بتان و غمزه خوبان دلفريب
يک لمعة است از لمعات جمال تو
چندين هزار عالم و آدم که هست نيست
جز موجه ز بحر عديم المثال تو
جائى نگنجى از عظمت جز سراى دل
شاد آن دل وسيع که باشد محال تو
عاشق بنقد غرقه بحر شهود وصل
عارف در انتظار نداى تعال تو
مستغرق شهودم و جوياى آن شهود
محروم گردم ار زحجاب خيال تو
در من زن آتشى که بسوزد مرا ز من
شايد که (فيض) فيض برد از وصال من



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید