شماره ٧٩١: از سر من مغز را سودا برون مى آورد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
از سر من مغز را سودا برون مى آورد
زور اين مى پنبه از مينا برون مى آورد
خرده از سنگين دلان نتوان به هموارى گرفت
اين شرر را آهن از خارا برون مى آورد
کوچه زنجير بن بست است در ظاهر، ولى
هر که رفت آنجا سر از صحرا برون مى آورد
بر سبکباران بود موج خطر باد مراد
کف گليم خويش از دريا برون مى آورد
از تماشا ديده هر کس که بر عبرت بود
از حباب پوچ گوهرها برون مى آورد
سر برآرد همچو سوزن از گريبان مسيح
رهروان را هر که خار از پا برون مى آورد
از قضا نتوان به دست و پاى کوشش شد خلاص
ماهيان را کى پر از دريا برون مى آورد؟
خون ابر رحمت از لبهاى خشک آيد به جوش
باده را پيمانه از مينا برون مى آورد
نامه شوق مرا هر کس گذارد در بغل
چون کبوتر بال و پر از پا برون مى آورد
نيست صائب در زمين شور باران را اثر
از کدورت کى مرا صهبا برون مى آورد؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید