شماره ٧٤٦: چرخ زنگارى مرا غمناک نتوانست کرد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
چرخ زنگارى مرا غمناک نتوانست کرد
اين دخان چشم مرا نمناک نتوانست کرد
از گهر گرد يتيمى شست آب چشم من
گرد کلفت از دل من پاک نتوانست کرد
خاک پيش تشنگان هرگز نگيرد جاى آب
چاره مخمور مي، ترياک نتوانست کرد
بر لب گفتار هر کس مهر خاموشى نزد
جنت دربسته را ادراک نتوانست کرد
گرچه چندين دست بيرون کرد از يک آستين
عقده اى باز از دل خود تاک نتوانست کرد
غنچه دلگير ما از تنگى اين گلستان
بر مراد دل گريبان چاک نتوانست کرد
واى بر آن کس که در شبها پى تسخير فيض
ديده بيدار خود، فتراک نتوانست کرد
مى تراود بوى درد از خرقه خونين دلان
نافه بوى خويش را امساک نتوانست کرد
از زمين خاکسارى پوچ بيرون آمديم
تخم ما نشو و نما در خاک نتوانست کرد
ماه عيد از سينه ام گرد کدورت را نبرد
زنگ ازين آيينه صيقل پاک نتوانست کرد
با تهى چشمى چه سازد نعمت روى زمين؟
سير چشم دام صائب خاک نتوانست کرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید