شماره ٦٧٤: بى شهادت زينهار از تيغ جانان سرمپيچ

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
بى شهادت زينهار از تيغ جانان سرمپيچ
تا نگردى لعل از خورشيد تابان سرمپيچ
صد گل بى خار دارد در قفا هر زخم خار
در طريق کعبه از خار مغيلان سرمپيچ
گر به آب خضر مى خواهى که در ظلمت رسى
چون قلم تا ممکن است از خط فرمان سرمپيچ
نيست از خوارى به عزت پله اى نزديکتر
بنده تسليم شو، از چاه و زندان سرمپيچ
نقش يوسف بر مراد از سيلى اخوان نشست
دست بر دل نه، ز سختيهاى دوران سرمپيچ
تا شوى در گردن افرازى نمايان چون هدف
با لباس کاغذين از تير باران سرمپيچ
تا توانى در رکاب شهسواران قطره زد
بى سر و پا شو چو گوي، از زخم چوگان سرمپيچ
زين کمان حلاج تار و پود خود را پنبه کرد
از خم دار فنا اى نابسامان سرمپيچ
رشته ها همتاب چون شد، زود مى گردد يکى
اى دل آشفته زان زلف پريشان سرمپيچ
در کمال حسن دارد خال بيش از زلف دخل
از رضاى مور زنهار اى سليمان سرمپيچ
از ضعيفان مى شود پشت زبردستان قوى
گر چه دارى صولت شير از نيستان سرمپيچ
نيل چشم زخم باشد حسن را خط امان
از هجوم قمرى اى سرو خرامان سرمپيچ
از سبکروحان چراغ حسن روشن مى شود
از نسيم اى غنچه پاکيزه دامان سرمپيچ
بر لب بام آفتابت از غبار خط رسيد
بيش ازين اى شوخ چشم از خاکساران سرمپيچ
تا توانى سر برآوردن در ايام خزان
در بهار اى شاخ گل از عندليبان سرمپيچ
شانه اى زلف گرهگير سخن را لازم است
زينهار از ناخن دخل سخندان سرمپيچ
پرده پوش پاى خواب آلود، صائب دامن است
با گرانجانى ز خاک تنگ ميدان سرمپيچ



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید