شماره ٦٦٧: داغ ما نيست به دلسوزى ياران محتاج

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
داغ ما نيست به دلسوزى ياران محتاج
نبود آتش خورشيد به دامان محتاج
نه ز نقص است اگر خال ندارد دهنش
نيست آن کان ملاحت به نمکدان محتاج
چشم بد دور ز رخسار عرقناک تو باد!
که مرا کرد به صد ديده حيران محتاج
حسن را شرم ز آفات نگه مى دارد
نبود چهره مريم به نگهبان محتاج
نشود جمع به هم نعمت و دندان هرگز
که صدف در دل درياست به دندان محتاج
سر خود گير ز درگاه بهشت اى رضوان
که در اهل کرم نيست به دربان محتاج
عجز آنجا که کند قدرت خود را ظاهر
به مددکارى مورست سليمان محتاج
در دل ابر چه خون تلخى دريا که نکرد
نشود هيچ کريمى به لئيمان محتاج!
مى توان يافت که فهميده نمى گويد حرف
هر که باشد به سخن فهمى ياران محتاج
دل ديوانه ما بى دف و نى در رقص است
شور ما نيست به اين سلسله چندان محتاج
ديده سير مداريد توقع ز جهان
که سپهرست ز خورشيد به يک نان محتاج
صائب البته سخنگو طرفى مى خواهد
لب خاموش نباشد به سخندان محتاج



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید