شماره ٦٣١: هر خار اين گلستان مفتاح دلگشايى است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
هر خار اين گلستان مفتاح دلگشايى است
هر شبنمى درين باغ جام جهان نمايى است
هر غنچه خموشى مکتوب سر به مهرى است
هر بانگ عندليبى آواز آشنايى است
هر لاله اى درين باغ چشمى است سرمه آلود
هر خار اين بيابان مژگان دلربايى است
هر لخت دل شهيدى است دست از حيات شسته
دامان اشک ريزان صحراى کربلائى است
آيينه خانه دل از زنگ اگر برآيد
هر برگ سبز اين باغ طوطى خوش نوايى است
آواره طلب را خضرست هر سياهى
کشتى شکستگان را هر موج ناخدايى ا ست
تا نور حسن مطلب گوهر فروز خاک است
هر جغد بى پر و بال در چشم خود همايى است
با دستگاه فردوس يک باغبان چه سازد؟
هر جزو حسن او را مشاطه جدايى است
هر چند قلزم عشق بر يک هواست دايم
در هر سر حبابى از شوق او هوايى است
دل چون ز پا نشيند، جان چون قرار گيرد؟
در هر شکنج زلفش هنگامه جدايى است
اى برق بى مروت، پا را شمرده بگذار
هر خار اين بيابان رزق برهنه پايى است
تا عشق سايه افکند بر خامه تو صائب
مشتاق ناله توست هر جا که خوش نوايى است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید