شماره ٦٢٣: از خودگذشتگان را آيينه بى غبارست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
از خودگذشتگان را آيينه بى غبارست
پيوسته صاف باشد بحرى که بى کنارست
دنيا طلب محال است در خاک و خون نغلطد
موج سراب اين دشت شمشير آبدارست
ته جرعه خزان است رنگ شکسته من
رنگ شکفته تو سرجوش نوبهارست
دلجويى حريفان بالاترست از برد
از باختن شود شاد رندى که خوش قمارست
از درد و داغ عاشق بر خويشتن نلرزد
آتش بود گلستان بر زر چو خوش عيارست
چون شعله سرکش افتاد محتاج خار و خس نيست
سودا چو گشت کامل مستغنى از بهارست
گر اعتبار ناقص باشد کمال مردم
بى اعتبارى ما موقوف اعتبارست
مجبور حق نگردد آلوده معاصى
بد کردن خلايق برهان اختيارست
از آفتاب پرتو صائب جدا نباشد
واصل بود به جانان جانى که بيقرارست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید