شماره ٦٢١: عقل را گوشه سرايى هست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
عقل را گوشه سرايى هست
عشق را دشت دلگشايى هست
راه عشق است بى نشان، ورنه
در ره عقل نقش پايى هست
مرو از ره که اين بيابان را
طرفه موج غلط نمايى هست
داغ ما زود به نمى گردد
گل اين باغ را وفايى هست
بى عوض نيست هر چه مى گيرند
نى بى برگ را نوايى هست
نيست بى عيب هيچ موجودى
روى آيينه را قفايى هست
خانه اى را که نيست دربانى
چين ابروى بوريايى هست
سايه اهل جود، بال هماست
باده پيش آر تا هوايى هست
در گريبان ز بوى پيرهنت
غنچه را باغ دلگشايى هست
چشم بيمار اگر شفا يابد
دل بيمار را شفايى هست
اگر ز خود برون توانى رفت
دامن دشت دلگشايى هست
چون قلم، شاهراه معنى را
مى روم تا شکسته پايى هست
وسعت مشربى اگر دارى
همه جا باغ دلگشايى هست
برو اى داغ فکر ديگر کن
در دل اهل درد جايى هست
شعله تا اين زمان نمى داند
که سپند مرا صدايى هست
صائب ساده دل چه مى داند
که اشارات يا شفايى هست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید