شماره ٥٨٨: منظور من آن موى ميان است و ميان نيست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
منظور من آن موى ميان است و ميان نيست
رزق من ازان تنگ دهان است و دهان نيست
فرياد که آن دلبر شيرين سخن از شرم
چون غنچه سراپاى زبان است و زبان نيست
از بوالعجبيهاست که شيرينى عالم
مستور در آن تنگ دهان است و دهان نيست
اين با که توان گفت که سررشته جانها
وابسته به آن موى ميان است و ميان نيست؟
فرياد که از بى دهنى درد دل ما
وقوف به تقرير زبان است و زبان نيست
نورى که بود روشن ازو ديده عالم
چون مهر جهانتاب عيان است و عيان نيست
آن جام جهانى که جهان در طلب اوست
از ديده ادراک نهان است و نهان نيست
هر چند که با هم نشود سير و سکون جمع
در صلب گهر، آب روان است و روان نيست
از بى بصرى در نظر تنگ خسيسان
يوسف به زر قلب گران است و گران نيست
آن پير سيه دل که مقيد به خضاب است
در چشم خود از جهل جوان است و جوان نيست
اين طرفه که صائب دل صد پاره ما را
شيرازه ازان موى ميان است و ميان نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید