شماره ٥٨٥: چون سرو به غير از کف افسوس برم نيست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
چون سرو به غير از کف افسوس برم نيست
از توشه به جز دامن خود بر کمرم نيست
بال و پر من چون شرر از سوختگان است
هر جا نبود سوخته اى بال و پرم نيست
چون تيغ، مرا سختى ايام فسان است
هر سنگ، کم از دست نوازش به سرم نيست
چون سيل درين دامن صحراى غريبى
غير از کشش بحر دگر راهبرم نيست
از فرد روان خجلت صد قافله دارم
هر چند به جز درد طلب همسفرم نيست
چون آينه و آب نيم تشنه هر عکس
نقشى که ز دل محو شود در نظرم نيست
هر کس که مرا ديد چو من سوخته دل شد
داغى که نسوزد جگرى بر جگرم نيست
چون غنچه تصوير، دلم جمع ز تنگى است
اميد گشايش ز نسيم سحرم نيست
از دست عنان داده تر از موج سرابم
هر چند که از منزل و مقصد خبرم نيست
زندان فراموشى من رخنه ندارد
در مصرم و هرگز ز عزيزان خبرم نيست
صائب همه کس مى برد از شعر ترم فيض
استادگى بخل در آب گهرم نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید