شماره ٥٤٠: در وصل، دل از هجر فزون دل نگران است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
در وصل، دل از هجر فزون دل نگران است
آوارگى تير در آغوش کمان است
بيهوده پس سبحه و زنار دويديم
شيرازه اوراق دل آن موى ميان است
اين با که توان گفت، که با آن همه نعمت
دل خوردن ما بر فلک سفله گران است
گر باد به فرمان سليمان زمان بود
مجنون ترا ريگ روان تخت روان است
روشن گهران از هنر خويش نگويند
اينجاست که جوهر علف تيغ زبان است
مردان حق از دايره چرخ برونند
از چرخ شکايت روش پيرزنان است
بيرون شد ازين دايره بى زخم محال است
ما سست عنانيم و قضا سخت کمان است
ذرات جهان ريزه خور خوان سپهرند
هر چند که بر سفره او يک ته نان است
صائب دم گرمى که برآرد ز جهان دود
در حلقه ما سوختگان باد خزان است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید