شماره ٥٣٨: طوطى ز سخن صيقل آيينه جان است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
طوطى ز سخن صيقل آيينه جان است
آن را که سخن سبز کند خضر زمان است
بس خون که کند در جگر چشمه حيوان
از صبر، عقيقى که مرا زير زبان است
پيداست که در زير فلک مهلت ما چيست
يک چشم زدن، تير در آغوش کمان است
در ديده روشن گهران پنجه خورشيد
برگى است که لرزان دلش از بيم خزان است
اين نقش و نگارى که تو دلبسته آنى
موجى است سبکسير که بر آب روان است
در قبضه گردون منم آن تيغ جگردار
کز سختى ايام، مرا سنگ فسان است
در پله چشمى که به عبرت نبرد راه
گر دولت بيدار بود، خواب گران است
با صدق ز دورى مکن انديشه که در کيش
تيرى که بود راست در آغوش نشان است
بر سرو، خزان را نبود دست تصرف
پيرى چه کند با دل آن کس که جوان است؟
صائب شرر از سنگ به تدبير برآيد
رحم است بر آن دل که گرفتار جهان است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید