شماره ٤٨٩: از خط دل سيه ز رخش آب و تاب رفت

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
از خط دل سيه ز رخش آب و تاب رفت
مظلوم ظالمى که به پاى حساب رفت
مشت زرى که غنچه ز بلبل دريغ داشت
در يک نفس تمام به خرج گلاب رفت
آورد نبض دولت بيدار را به دست
در سايه نهال تو هر کس به خواب رفت
شد رشته ام گره ز خيال دهان يار
عمر دراز در سر اين پيچ و تاب رفت
از قرب گلرخان لب خندان کسى نبرد
شبنم برون ز باغ به چشم پر آب رفت
خواهد گرفت دامن آتش به خون من
خوناب حسرتى که مرا از کباب رفت
خود را چو شبنم آن که درين باغ جمع کرد
از خود برون به يک نظر آفتاب رفت
صائب به اين خوشم که شدم محو در محيط
هر چند سر به باد مرا چون حباب رفت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید