شماره ٤٧٦: هر کس ز تيغ غمزه او سر دريغ داشت

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
هر کس ز تيغ غمزه او سر دريغ داشت
جام سفالى از لب کوثر دريغ داشت
زر را به زر چرا ندهد بى دريغ کس؟
از يار سيمبر نتوان زر دريغ داشت
ماند از غبار خاطر خود زنده زير خاک
از هر که آسمان مژه تر دريغ داشت
ميزان روزگار ندارد به ظلم ميل
زان سر بجوى هر چه ازين سر دريغ داشت
فيض قدح چرا بود از آفتاب کم؟
نتوان ز خاک باده احمر دريغ داشت
آگاه بود خضر ز آفات زندگى
دانسته آب را ز سکندر دريغ داشت
صائب ز حرف تلخ شکايت چرا کند؟
هر کس ز کام طوطي، شکر دريغ داشت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید