شماره ٤٧٢: يک آفريده از ته دل شادمانه نيست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
يک آفريده از ته دل شادمانه نيست
فرقى ميان پير و جوان زمانه نيست
خارى که در دلم نخلد چون زبان مار
در آشيانه من بى آب و دانه نيست
خميازه نشاط بود خنده اش چو صبح
آن را که در جگر نفس بيغمانه نيست
بر هر که مى فتد نظرم، دلشکسته است
يک شيشه درست درين شيشه خانه نيست
باغ و بهار ما جگر داغدار ماست
در برگريز، بلبل ما بى ترانه نيست
يارب که چشم کرد من دردمند را؟
کز ديده کاروان سرشکم روانه نيست
ره گم ز تازيانه کند اسب راهوار
در بزم باده حاجت چنگ و چغانه نيست
از بهر حفظ، سيم و زر بى ثبات را
بهتر ز دست و دامن سايل خزانه نيست
بيهوده سير و دور به گرد جهان زند
پرگار را بغير دل خويش دانه نيست
افتاده اى تو در غلط از کثرت مثال
يک عکس بيش در همه آيينه خانه نيست
صائب بغير نام، چو عنقا درين جهان
چيزى دگر ز هستى من در ميانه نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید