شماره ٤٦٧: محوم چنان که در دل تنگم اراده نيست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
محوم چنان که در دل تنگم اراده نيست
در شيشه ام ز جوش پرى جاى باده نيست
از خود سفر کنم به اميد کدام راه؟
جز موجه سراب درين دشت جاده نيست
بالاترست از حرکت رتبه سکون
آب روان به صافى آب ستاده نيست
دل ساده کن ز نقش که در روز بازخواست
پروانه نجات به جز لوح ساده نيست
پيشانى گشاده ز آفات ايمن است
چون شيشه جام را خطر از جوش باده نيست
در تنگناى بيضه پر و بال عاجزست
در زير آسمان دل و دست گشاده نيست
در وصل از فراق چه داند چه مى کشم
هر کس که در وطن به غريبى فتاده نيست
راضى شدن به پايه دون پست فطرتى است
هر کس به خر سوار نگردد، پياده نيست
صائب به قدر سوز جگر آب اگر دهند
بحر محيط از دهن ما زياده نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید