شماره ٤٥٩: از چشم ما سرشک فشاندن کمال نيست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
از چشم ما سرشک فشاندن کمال نيست
اين خانه را به آب رساندن کمال نيست
ظلم است تيغ بر سپر افکندگان زدن
ناخن به داغ لاله رساندن کمال نيست
با ما ستاره سوختگان دشمنى بس است
نشتر به خون مرده خلاندن کمال نيست
دست تعدى از سر پيران کشيده دار
پشت کمان به خاک رساندن کمال نيست
از خاکمال، سايه محابا نمى کند
افتاده را به خاک کشاندن کمال نيست
دنيا و آخرت چه بود با وجود حق؟
بر هيچ و پوچ دست فشاندن کمال نيست
در پنجه تصرف اگر هست جوهرى
در مغز سنگ ريشه دواندن کمال نيست
دارى اگر براق تجرد به زير ران
بر پشته سپهر جهاندن کمال نيست
برد قمار عشق به مقدار سادگى است
بر کاينات نقش نشاندن کمال نيست
آن را که بر جنون نزد از بوى نوبهار
ناخن به چوب گل نپراندن کمال نيست
زان خرمنى که خوشه پروين در او گم است
بر مور دانه اى نفشاندن کمال نيست
صائب مگو به مردن بيدرد حرف عشق
آب خضر به خاک فشاندن کمال نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید