گوهر حريف سختى سنگ جدال نيست
با ناقصان ستيزه نمودن کمال نيست
در دوزخم بيفکن و نام گنه مبر
آتش به گرمى عرق انفعال نيست
از صلح کل، سمن به گريبان فشانده ام
پيراهنم قلمرو خار جدال نيست
چون برگ لاله سوخت زبان در دهان من
با بوسه تو چاشنى اعتدال نيست
بتوان گذشت از سر صد معنى بلند
از خون دزد لفظ گذشتن حلال نيست
صائب به بزم وصل سراپا نگاه باش
در صحبتى که حال بود، جاى قال نيست