شماره ٣٤٣: دامن به دست هر که دهى دستگير توست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
دامن به دست هر که دهى دستگير توست
از هر دلى که گرد فشانى عبير توست
نقصان نکرده است کسى از گذشتگى
شالى اگر دهى به فقيرى حرير توست
گر دست سايلى به عصايى گرفته اى
در تکيه گاه خلد به دولت سرير توست
از ما متاب روى که در وقت پاى لغز
دست ز کار رفته ما دستگير توست
فرداى حشر، موجه درياى رحمت است
پهلوى لاغرى که در اينجا حصير توست
از نقد و جنس آنچه ترا هست در بساط
بر هر چه پشت پاى زنى دستگير توست
از ديدن تو تازه شود زخم عاشقان
از شور عشق اگر نمکى در خمير توست
تقصير ساده لوحى آيينه دل است
نقشى گر از بساط جهان دلپذير توست
از شيوه غريب نوازى مدار دست
جان غريب تا دو سه روزى اسير توست
دنيايى اش مدان که بود زاد آخرت
قدرى که از متاع جهان ناگزير توست
پاى ادب ز پيروى سابقان مکش
در سال هر که از تو بود بيش، پير توست
دست هزار کوهکن از کار مى برد
بتخانه ها که در دل صورت پذير توست
خواهد رساند خانه عمر ترا به آب
اين آب بى قياس که پنهان به شير توست
با دوستان نشين که شود توتياى چشم
از دشمنان غبارى اگر در ضمير توست
تا هست چون هدف رگ گردن ترا بجا
هر خارى از قلمرو ايجاد تير توست
صائب به آب خضر تسلى نمى شود
جانى که تشنه سخن دلپذير توست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید