شماره ٢٩١: پيش کسى که درد به درمان برابرست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
پيش کسى که درد به درمان برابرست
هر خنده اى به زخم نمايان برابرست
زنهار چاک سينه خود را رفو مکن
کاين رخنه قفس به گلستان برابرست
دورى ز خلق کشتى نوحى است بى خطر
کثرت به چارموجه طوفان برابرست
اين آبرو که ساخته اى از طمع سبيل
هر قطره اش به چشمه حيوان برابرست
در ديده کسى که سيه روزگار شد
صبح وطن به شام غريبان برابرست
دست نوازش فلک از روى دوستى
با سيلى عداوت اخوان برابرست
حاجت به دور باش نباشد بخيل را
پيشانى گرفته به دربان برابرست
چون مور نيست سايه من بار بر زمين
اين منزلت به تخت سليمان برابرست
باقى نسازد آن که به آثار نام خويش
در زندگى و مرگ به حيوان برابرست
جمعيتى که تفرقه خاطر آورد
در چشم من به خواب پريشان برابرست
از ميزبان تکلف بسيار در سلوک
با جرأت فضولى مهمان برابرست
از دخل رو متاب که انگشت اعتراض
در صافى کلام به سوهان برابرست؟
وصلى که پاى شرم و حيا در ميان بود
مضمون او مشو که به هجران برابرست
هر سينه اى که هست در او خارخار عشق
صائب به صد هزار گلستان برابرست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید