شماره ٢٥٣: سر جوش داغ بر دل ما نوبهار ريخت

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
سر جوش داغ بر دل ما نوبهار ريخت
دردى که ماند بر جگر لاله زار ريخت
بى وقت هر که همچو صدف لب نکرد باز
ابر بهارش آب گهر در کنار ريخت
عاشق به شوربختى من نيست در جهان
برخاستم ز جا، نمکم از کنار ريخت
هر جا که شد ترانه ما انجمن فروز
گرديد آب نغمه و از زلف تار ريخت
شور جزا، ذخيره فرداى خويش را
امروز بر جراحت اين دل فگار ريخت
از رشک قرب شانه دلم شاخ شاخ شد
اين زهرگويى از بن دندان مار ريخت
آن کس که دشنه در گذر ما به خاک کرد
در رهگذار برق سبکسير، خار ريخت
با ترک هستى از غم ايام فارغم
آسوده شد ز سنگ، درختى که بار ريخت
مشاطه دماغ پريشان عالم است
صائب هر آنچه از قلم مشکبار ريخت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید