شماره ٢٣٧: ز ديده رفت و قرار از دل شکيبا رفت

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
ز ديده رفت و قرار از دل شکيبا رفت
شکست در جگرم سوزن و مسيحا رفت
ز داغ سينه، سياهى فتاد و مى سوزم
که نقش خيمه ليلى ز روى صحرا رفت
ز خارزار تعلق کشيده دامن رو
که بحث بر سر يک سوزن مسيحا رفت
گلى نچيد ز دام فريب طره او
ميان بال فشانان ستم به عنقا رفت
مشو مقيد همراه، اگر چه توفيق است
که از جريده روى کار مهر بالا رفت
در آن زمان که بريدند دست، مدعيان
ز تيغ بازى غيرت چه بر زليخا رفت
به هوش باش که از هرزه خندى آخر کار
ميان مجلس مى آبروى مينا رفت
کباب عصمت بزم شراب او گردم!
که رنگ مى نتواند برون ز مينا رفت
مگر ز فيض ازل يافتى نظر صائب؟
که هر که زمزمه ات را شنيد از جا رفت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید