شماره ٢٢٢: وفا طمع ز گل بيوفا نبايد داشت

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
وفا طمع ز گل بيوفا نبايد داشت
ز رنگ و بوي، اميد بقا نبايد داشت
ز سادگى است تمناى صحت از پيرى
ز درد عمر، توقع صفا نبايد داشت
پل شکسته به سيلاب بر نمى آيد
ثبات، چشم ز قد دو تا نبايد داشت
شکستگى نشود جمع با حلاوت عشق
شکر طمع زنى بوريا نبايد داشت
سبک نساخته از دانه خويش را چون کاه
اميد جاذبه از کهربا نبايد داشت
به مزد دست اگر خرده اى نيفشانى
چو گل ز کس طمع خونبها نبايد داشت
ميسرست چو سر زير بال خود بردن
نظر به سايه بال هما نبايد داشت
ز کار تا نرود دست و پاى سعى ترا
اميد رزق ز دست دعا نبايد داشت
اگر ز سنگ ملامت شکسته اى خود را
حذر ز گردش اين آسيا نبايد داشت
به قطع راه طلب زهد خشک کافى نيست
اميد راهبرى از عصا نبايد داشت
به خاک غوطه زدن ناوک هوايى را
اشاره اى است که سر در هوا نبايد داشت
به اشک تا بتوان ديده را جلا دادن
ز مردمان طمع توتيا نبايد داشت
درين قلمرو ظلمت به جز ستاره اشک
دليل و راهبر و رهنما نبايد داشت
به روى کار ز سيمين بران قناعت کن
ز آبگينه نظر بر قفا نبايد داشت
ز چشم کافر بيگانه خوى او صائب
توقع نگه آشنا نبايد داشت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید