شماره ٢٠٠: ز چاک سينه خود هر که قبله گاهش نيست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
ز چاک سينه خود هر که قبله گاهش نيست
به هيچ وجه به درگاه قرب راهش نيست
ز آه سرد بود بادبان کشتى دل
به هيچ جا نرسد هر دلى که آهش نيست
غرض ز وسعت ميدان لامکان، شان است
وگرنه غير دل تنگ جلوه گاهش نيست
حضور خاطر ديوانه مشربان وحشى است
من و سراسر دشتى که يک گياهش نيست
ز انفعال رسيدم به اين بارگاه قبول
خوش آن گنه که به جز شرم عذر خواهش نيست
حناى عقده گشايى به ناخنى بسته است
که غير سينه مجروح دستگاهش نيست
به روى بستر گل خواب مى کند مرغى
که شب به غير پر و بال خود پناهش نيست
منم که خانه به دوش توکلم ورنه
کدام قطره که در بحر، خانه خواهش نيست؟
اگر چه گل دگرى مى زند به دستارش
چه فتنه هاست که در نرگس سياهش نيست
ز هر دلى که سفر مى کند غبار ملال
به غير سينه صائب قرارگاهش نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید