شماره ١٨٩: مپوش چشم ز رخسار همچو جنت دوست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
مپوش چشم ز رخسار همچو جنت دوست
که نور چشم فزايد صفاى طلعت دوست
به سيم قلب خريده است ماه کنعان را
کسى که هر دو جهان را دهد به قيمت دوست
نهال عمر ابد با کمال رعنايى
گل پياده نمايد، نظر به قامت دوست
ازان به خاک برابر نموده ام خود را
که خاکسار نوازست ابر رحمت دوست
کمر به خدمت من بسته اند عالميان
ازان زمان که کمربسته ام به خدمت دوست
چو خون مرده نيايد به کار زنده دلان
شبى که زنده ندارند در محبت دوست
چرا ز دامن صحرا به حى روم صائب؟
مرا که نيست چو مجنون دماغ صحبت دوست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید