شماره ١٨٧: دل از مشاهده آن خط سياه شکست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
دل از مشاهده آن خط سياه شکست
فغان که پشت مرا گرد اين سپاه شکست
زمانه چون ورق انتخاب از صد فرد
ترا ز جمع بتان گوشه کلاه شکست
نفس ز سينه من زخمدار مى آيد
ز بس که در دل مجروح تير آه شکست
شکسته دل ما مى شود ز عشق درست
که آفتاب تواند خمار ماه شکست
همان چو مى شدم از شيشه شکسته روان
اگر چه آبله صد شيشه ام به راه شکست
به پرتوى که ز خورشيد عاريت گيرند
چو ماه نو نتوان گوشه کلاه شکست
دل درستى اگر هست آفرينش را
همان دل است که از خجلت گناه شکست
هنوز حسن به شوخى نبسته بود کمر
که چشم من به ميان دامن نگاه شکست
شکست شهپر پرواز يک جهان دل را
ستمگرى که ترا گوشه کلاه شکست
حضور عاشق يکرنگ را غنيمت دان
که رنگ کاهربا را فراق کاه شکست
ز موميايى توفيق نيستم نوميد
که همچو سنگ نشان پاى من به راه شکست
امان نداد کسادى که سر برون آريم
بهاى يوسف ما در حريم چاه شکست
به موميايى خورشيد کسى درست شود؟
ز شرم حسن تو زينسان که رنگ ماه شکست
دلير بر صف افتادگان چو برق متاز
که رنگ بر رخ آتش ازين گياه شکست
کجا درست برآيد سبوى ما صائب؟
ز چشمه اى که مکرر سبوى ماه شکست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید