شماره ١٥٣: کسى که بوسه بر آن لعل جانفزا زده است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
کسى که بوسه بر آن لعل جانفزا زده است
چو خضر غوطه به سر چشمه بقا زده است
ز عطسه غنچه نشکفته در چمن نگذاشت
به کاکل که شبيخون دگر صبا زده است؟
نموده است گل آلود آب حيوان را
به زير تيغ تو هر کس که دست و پا زده است
به چشم سخت فلک آب رحم مى گردد
کدام سنگدل آتش به کشت ما زده است؟
به باد رفت سر غنچه تا دهن وا کرد
که خنده اى ز ته دل به مدعازده است؟
ز آفتاب حوادث کباب زود شود
کسى که خواب به سر سايه هما زده است
سفينه اى است درين بحر بيکنار مرا
که تخته بر سر تدبير ناخدا زده است
ز خون بى ادب خويش مى کشم خجلت
که بوسه بر کف پاى تو چون حنا زده است
به سعى وا نشود دل، وگرنه دانه من
چو آب، قطره درين هفت آسيا زده است
ز پيش زود رود پاى کوته انديشى
که تکيه در ره سيلاب بر عصا زده است
برون ز بحر گهر مى رود به دست تهى
حباب وار گره هر که بر هوا زده است
ز خواب امن کسى بهره مى برد صائب
که پشت پاى به دنياى بيوفا زده است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید