شماره ١٥٠: نه چهره اش عرق از گرمى هوا کرده است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
نه چهره اش عرق از گرمى هوا کرده است
نگاه را رخ او آب از حيا کرده است
شده است پرده بيگانگى ز غيرت عشق
همان نگه که مرا با تو آشنا کرده است
سمنبرى که ز خوبى وفا طمع دارد
چو گل ز ساده دلى تکيه بر صبا کرده است
ز جوهر آينه در فکر بال پردازى است
ز بس که روى ترا با صفا کرده است
به سير چشمى من نيست زير چرخ کسى
گرفتن سر راه توام گدا کرده است
ستمگرى که مرا مى کشد، نمى داند
که بر جفا، ستم و بر ستم، جفا کرده است
ز دامن تو نمى دارد از ملامت دست
همان که دامن يوسف ز کف رها کرده است
ز بيقرارى عشق است بيقرارى من
مرا چو کاه سبک جذب کهربا کرده است
چه انتظار خضر مى بري، قدم بردار
هزار گمشده را شوق رهنما کرده است
اگر چه در ته ديوارم از گرانى جسم
دل رميده من خانه را جدا کرده است
چه بى نياز ز شيرازه است اوراقش
ز فرش، هر که قناعت به بوريا کرده است
قبول پرتو احسان ز آفتاب مکن
که ماه يکشنبه را منتش دو تا کرده است
مکن ز بستگى کار، شکوه چون خامان
که صبر غنچه گل را گرهگشا کرده است
نمى توان به دو عالم ز من گرفتن دل
که گوهر تو صدف را گرانبها کرده است
همين ستاره رازى که در دل است مرا
هزار پيرهن صبح را قبا کرده است
رسيده است به ساحل سبکروى صائب
که همچو موج عنان را ز کف رها کرده است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید