شماره ١٤٣: ترا کسى که به آه سحر نخواسته است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
ترا کسى که به آه سحر نخواسته است
ز نخل زندگى خويش برنخواسته است
به کاوش مژه خون مرا دلير بريز
که خونبها کسى از نيشتر نخواسته است
مرا به سيل سبکسير رشک مى آيد
که غير صدق طلب راهبر نخواسته است
کباب همت آن سايل تهيدستم
که غير داغ چراغ دگر نخواسته است
خوشا کسى که درين خاکدان به جز در دل
گشادکار خود از هيچ در نخواسته است
ز مال خويش نبيند جهان نوردى خير
که سود بهر کسان از سفر نخواسته است
طمع مدار ز تن پروران ترانه عشق
نوا کسى ز نى پر شکر نخواسته است
به سنگ، سنگ محال است سينه صاف شود
دل رحيم کس از هم گهر نخواسته است
ز ما به دست دعا همچو سرو قانع شو
که کس ز مردم آزاده بر نخواسته است
بس است گوهر شهوار آب، شيرينى
کسى ز چشمه شيرين گهر نخواسته است
نشاط روى زمين زير آسمان صائب
ازان کس است که تاج و کمر نخواسته است
مسلم است شجاعت بر آن کسى صائب
که پيش تير حوادث سپر نخواسته است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید