شماره ١٤٠: خوشا دلى که نمکسود از ملاحت اوست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
خوشا دلى که نمکسود از ملاحت اوست
کباب آتش بى زينهار طلعت اوست
به سر دهند عزيزان گلستانش جاى
چو سايه هر که گرفتار نخل قامت اوست
سرى کز افسر خورشيد مى ستاند باج
همان سرشت که در وى هواى خدمت اوست
دهان شير بود امن تر ز ناف غزال
مرا که جوشن داودى از حمايت اوست
چه نسبت است به صبح آن بياض گردن را؟
که فرد باطلى از دفتر صباحت اوست
کسى است عاشق صادق چو صبح در آفاق
که صرف آه کند يک دو دم که قسمت اوست
اگر ترا نظر موشکاف، احول نيست
نظام عالم کثرت دليل وحدت اوست
زمين سوخته را ابر مى کند سرسبز
اميد نامه صائب به ابر رحمت اوست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید