شماره ١٢٤: سياه روى عقيق از جدايى يمن است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
سياه روى عقيق از جدايى يمن است
کبود چهره يوسف ز دورى وطن است
ز پرتو دل روشن چو شمع در فانوس
هميشه خلوت من در ميان انجمن است
ز تهمت است چه انديشه پاکدامن را؟
که صبح صادق يوسف ز چاک پيرهن است
اگر حيات ابد خواهى از سخن مگذر
که آب خضر نهان در سياهى سخن است
ز مرگ، روز هنرور نمى شود تاريک
که برق تيشه چراغ مزار کوهکن است
برون ميار سر از کنج خامشى زنهار
که در گداز بود شمع تا در انجمن است
سفينه اش به سلامت نمى رسد به کنار
به چار موجه صحبت دلى که ممتحن است
ز بس که مرده دل افتاده اى نمى بينى
که چهره تو ز موى سفيد در کفن است
به آب خضر تسلى نمى شود صائب
دهان سوخته جانى که تشنه سخن است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید