شماره ٥٠٥: اولين گام ار سمند عقل را پى مى کنى

غزلستان :: فروغی بسطامی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اولين گام ار سمند عقل را پى مى کنى
وادى بى منتهاى عشق را طى مى کنى
ما به دور چشم مستت فارغ از مى خانه ايم
کز نگاهى کار صد پيمانه مى مى کنى
روز محشر هم نمى آيى به ديوان حساب
پس حساب کشتگان عشق را کى مى کنى
هر کسى را وعده اى در وعده گاهى داده اى
وعده قتل مرا نى مى دهى نى مى کنى
نقد جان را در بهاى بوسه مى گيرى ز غير
کاش با ما مى شد اين سودا که با وى مى کنى
گر تو اى عيسى نفس مى ريزى از مينا به جام
زنده را جان مى فزايي، مرده را حى مى کنى
گاه ساقى گاه مطرب مى شوى در انجمن
دل نوازى گاهى از مى گاهى از نى مى کنى
دشمنان را هى به کف جام دمادم مى دهد
دوستان را هى به دل خون پياپى مى کنى
کشور چين و ختا را زلف و مژگانت گرفت
حاليا لشکر کشى بر روم و بر رى مى کنى
گر تو را تاج نمد بر سر نهد سلطان عشق
کى به سر ديگر هواى افسر مى کنى
وصل آن معشوق باقى را فروغى کس نيافت
تا به کى از عشق او هو مى زني، هى مى کنى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید