شماره ٤٣٦: تا سر نرفته بر سر مهر و وفاى تو

غزلستان :: فروغی بسطامی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
تا سر نرفته بر سر مهر و وفاى تو
حلق من است و حلقه زلف دوتاى تو
گر من ميان اهل محبت نبودمى
کس را نبود طاقت جور و جفاى تو
دامن کشان گذر ننمودى به خاک من
تا جان نازنين ننمودم فداى تو
گر سايه به سرم فکند شاه باز بخت
دورى نمى کند سرم از خاک پاى تو
دانى که در شريعت ما کيست کشتنى
بيگانه اى که هيچ نگشت آشناى تو
تو خود چه گلشنى که هواى خوش بهشت
بيرون نمى برد ز سر ما هواى تو
زاهد به ياد کوثر و صوفى به فکر مى
ما و تصور لب مستى فزاى تو
آگاهيش ز راحت عشاق خسته نيست
هر کاو نشد نشانه تير بلاى تو
برگشته بخت آن که به خونش نيفکند
مژگان چشم ساحر مردم رباى تو
يارب چه مظهرى که فروغى ز هر طرف
بگشاده چشم جان به اميد لقاى تو



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید