شماره ٣٥٢: دوش از در مى خانه کشيدند به دوشم

غزلستان :: فروغی بسطامی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
دوش از در مى خانه کشيدند به دوشم
تا روز جزا مست ز کيفيت دوشم
چشمم به چه کار آيد اگر ساده نبينم
کامم به چه خوش باشد اگر باده ننوشم
هم خاک در پير مغان سرمه چشمم
هم زلف کج مغبچگان حلقه گوشم
هم چشم سيه مست تو کرده ست خرابم
هم لعل قدح نوش تو برده ست ز هوشم
تو مهر درخشنده و من ذره محتاج
تو خانه فروزنده و من خانه به دوشم
خون دلم از حسرت يک جام به جوش است
آبى به سر آتش من زن که نجوشم
تا شانه صفت چنگ زدم بر سر زلفت
گه عقده گشاينده گهى نافه فروشم
تا مهر تو زد بر لب من مهر خموشى
آتش ز سرم شعله کشيده ست و خموشم
در دايره عشق تو تا پاى نهادم
گاهى به خراش دل و گاهى به خروشم
گويند که در سينه غم عشق نهان کن
در پنبه چسان آتش سوزنده بپوشم
فارغ نشوم زين شب تاريک فروغى
تا در پى آن ماه فروزنده نکوشم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید