تا شدم صيد تو آسوده ز هر صيادم
واى بر من گر ازين قيد کنى آزادم
نازها کردى و از عجز کشيدم نازت
عجزها کردم و از عجب ندادى دادم
چون مرا مى کشى از کشتنم انکار مکن
که من از بهر همين کار ز مادر زادم
تو قوى پنجه شکارافکن و من صيد ضعيف
ترسم از ضعف به گوشت نرسد فريادم
آب چشمم مگر از خاک درت چاره شود
ورنه اين سيل پياپى بکند بنيادم
گاهى از جلوه ليلى روشى مجنونم
گاهى از خنده شيرين منشى فرهادم
جاودان نيست فروغى غم و شادى جهان
شکر زان گويم اگر شاد و گر ناشادم