شماره ٢٩٩: در پا مريز حلقه زلف بلند خويش

غزلستان :: فروغی بسطامی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
در پا مريز حلقه زلف بلند خويش
ترسم خدا نکرده شوى پاى بند خويش
منت خداى را که به تسخير ملک دل
حاجت بدان نشد که بتازى سمند خويش
حيف است بر لب تو رساند لبى رقيب
کالوده مگس نتوان کرد قند خويش
يا از شکنج طره کمندى به ره منه
يا رحمتى به آهوى سر در کمند خويش
با ناله در غم تو ز بس خو گرفته ام
آسوده ام به ناله ناسودمند خويش
مشکل شده ست کار من از عشق روى تو
ليکن چه چاره با دل مشکل پسند خويش
خون مى چکد ز غنچه به کارش اگر کنى
شيرين تبسمى ز لب نوش خند خويش
شوق سپند خال تو کرد آن چه با دلم
مجمر نکرده ز آتش خود با سپند خويش
اى شه سوار حسن فروغى اسير تست
غافل مشو ز خاک گرفتار بند خويش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید