شماره ٢٧٠: بگشا به تبسم لب شيرين شکربار

غزلستان :: فروغی بسطامی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
بگشا به تبسم لب شيرين شکربار
کز تنگ دهانت به شکر تنگ شود کار
يک قوم ز ابروى تو در گوشه محراب
يک طايفه از چشم تو در خانه خمار
از تابش رخسار تو يک شهر بر آذر
وز نرگس بيمار تو يک قوم در آزار
آنجا که ز خطت اثرى سجده برد مور
و آنجا که ز زلفت خبرى مهره نهد مار
هم برده ز جعد تو صبا نافه به خرمن
هم خورده ز لعل تو امل باده خروار
هم شربتى از لعل تو در دکه قناد
هم نکهتى از جعد تو در طبله عطار
در چنبر گيسوى تو بس عنبر سارا
در حقه ياقوت تو بس لؤلؤ شهوار
يک جمع پراکنده آن سنبل پيچان
يک شهر جگر خسته آن نرگس بيمار
رازم همه افشا شد از آن عمره عمار
عقلم همه سودا شد از آن طره طرار
معشوق نداند غم محرومى عاشق
آزاد ندارد خبر از حال گرفتار



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید