شماره ٢٦٢: جان سپارى به ره غمزه جانان بايد

غزلستان :: فروغی بسطامی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
جان سپارى به ره غمزه جانان بايد
تيرباران قضا را سپر از جان بايد
بگذر از هر دو جهان گر سر وحدت دارى
دامن کفر رها کن گرت ايمان بايد
از پريشانى اگر جمع نگردد غم نيست
هر که را بويى از آن زلف پريشان بايد
گريه چون ابر بهارى چه کند گر نکند
هر که را کامى از آن غنچه خندان بايد
آن که منع دلم از چاک گريبان تو کرد
خاکش اندر لب و چاکش به گريبان بايد
چشم من قامت دل جوى تو را مى جويد
زان که بر دامن جو سرو خرامان بايد
عاشقان جز دهنت هيچ نخواهند آرى
تشنه کامان تو را چشمه حيوان بايد
عکس رخسار تو در چشم من افتاد آرى
شمع افروخته را رو به شبستان بايد
از سر کوى تو حيف است فروغى برود
که گلستان تو را مرغ غزلخوان بايد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید