شماره ١١٧: کس نيست کاو به لعل تو خونش سبيل نيست

غزلستان :: فروغی بسطامی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
کس نيست کاو به لعل تو خونش سبيل نيست
الا کسى که تشنه لب سلسبيل نيست
مستغنى ام به عشق تو از وصل حور عين
آرى به چشم من همه چشمى کحيل نيست
روز قيامت آمد و وصلت نداد دست
الحق که چون فراق تو ليلى طويل نيست
آنان که بر جمال تو بگشاده اند چشم
يوسف به چشم همت ايشان جميل نيست
جز نقد جان و دل که پسند تو نيستند
چيزى ميسرم ز کثير و قليل نيست
امروز در ميانه عشاق روى تو
مانند بنده هيچ عزيزى ذليل نيست
روز جزا که اجر شهيدان رقم زنند
ماييم و قاتلى که به فکر قتيل نيست
گر جذبه اى ز حضرت جانان به جان رسد
حاجت به رهنمايى پير و دليل نيست
منت خداى راکه برندم خيال عشق
جايى که حد پر زدن جبرئيل نيست
يار من آن طبيب مسيحا نفس گذشت
يک تن درست نيست کزين غم عليل نيست
برقى که سوخت کشت فروغى به يک فروغ
کمتر ز نور موسى و نار خليل نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید