شماره ٧٣: تا حلقه زنجير دل آن زلف دراز است

غزلستان :: فروغی بسطامی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
تا حلقه زنجير دل آن زلف دراز است
درهاى جنون بر من سودازده باز است
شور دل فرهاد شکر خنده شيرين
تاج سر محمود و کف پاى اياز است
چشمى که تويى شاهد او محو تماشا
جايى که تويى قبله او گرم نماز است
زان عمر من و زلف تو کوتاه و بلند است
زيرا که به هر ورطه نشيب است و فراز است
صيدى که به چنگ تو نيفتاد چه داند
حال دل آن صعوه که در چنگل باز است
گر خشم کند لعبت منظور وگر ناز
صاحب نظر آن است که در عين نياز است
سوز دل عشاق ز پروانه بپرسيد
کز شمع فروزنده مهياى گداز است
تشويش جزا با همه تقصير نداريم
چون خواجه بخشنده ما بنده نواز است
نازنده درآمد ز در آن شوخ فروغى
هنگام نياز من و هنگامه ناز است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید