شماره ٢٢: وقت مردن پا نهاد آن شمع بالين مرا

غزلستان :: فروغی بسطامی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
وقت مردن پا نهاد آن شمع بالين مرا
تا بخربندى ستاند جان غمگين مرا
دوش بوسيدم لب شکرفشانش را به خواب
کاش پندارى نبود اين خواب شيرين مرا
خون آهوى حرم را در حرم خواهند ريخت
محرمان بينند اگر آهوى مشکين مرا
برکند از باغ بيخ نسترن را بى خلاف
گر ببيند باغبان آن شاخ نسرين مرا
چشم بد زان ترک يغمايى خدايا دور کن
کز نگاهى کرد تاراج دل و دين مرا
مصلحت اين است کز رويش نپوشم چشم شوق
کز جهان پوشيد چشم مصلحت بين مرا
گفتم از کار دل خود عقده کى خواهم گشود
گفت وقتى مى گشايى زلف پرچين مرا
گفتم آيا نخل اميدم به بر خواهد رسيد
گفت اگر در بر بگيرى سرو سيمين مرا
گفت از خون فروغى دامنى آلوده کن
گفت بايد بوسه زد دست نگارين مرا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید