شماره ١٨: طالب جانان به جان خريده الم را

غزلستان :: فروغی بسطامی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
طالب جانان به جان خريده الم را
عاشق صادق کرم شمرده ستم را
صف زده مژگان چشم خيمه نشينى
از پى قتلم کشيده خيل حشم را
قبله خود ساختم بتى که جمالش
پرده نشين ساخت صد هزار صنم را
جز مى شادى فزا که مايه مستى است
هيچ دوايى نکرده چاره غم را
کشته شاهى شدم به جرم محبت
کز خم ابرو کشيد تيغ دو دم را
برمه رويش تعشقى است نگه را
بر سر کويش تعلقى است قدم را
چشم تو هر جا که جام باده چشاند
مست فشاند به خاک ساغر جم را
وه که به عهد ميان و دور دهانت
جمع به هم کرده اى وجود و عدم را
دوش گشودى به چهره زلف شب آسا
شرح نمودى حديث نور و ظلم را
گر گل روى تو از نقاب برآيد
کس نستاند به هيچ باغ ارم را
گر مددى از مداد زلف تو باشد
نطق فروغى دهد زبان قلم را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید