شماره ١٣: نازم خدنگ غمزه آن دل پذير را

غزلستان :: فروغی بسطامی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
نازم خدنگ غمزه آن دل پذير را
کر وى گزير نيست دل ناگزير را
مايل کسى به شه پر فوج فرشته نيست
چندان که من ز شست دل آرام تير را
منعم ز سير صورت زيباى او مکن
از حالت گرسنه خبر نيست سير را
وقتى به فکر حال پريشان فتاده ام
کز دست داده ام دل و چشم و ضمير را
مقبول اهل راز نگردد نماز من
گر در نظر نياوردم آن بى نظير را
فرخنده منظرى شده منظور چشم من
کز جلوه ميزند ره چندين بصير را
شد گيسوان سلسله مويى کمند من
کز حلقه اش نجات نباشد اسير را
تا باد صبح دم زد از آن زلف و خط و خال
آتش گرفت عنبر و عود و عبير را
هر دل که شد به گوشه چشم وى آشنا
يک سو نهاد گوش نصيحت پذير را
بوسى نمى دهد به فروغى مگر لبش
بوسيده درگه ملک ملک گير را
زيب کلاه و تخت محمد شه دلير
کار است ملک و ملت و تاج و سرير را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید