شماره ٤٢٣: نه بيموجب بخاکم از سم اسبش نشان مانده

غزلستان :: عرفی شیرازی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
نه بيموجب بخاکم از سم اسبش نشان مانده
سمندش دست مهرى بر دل اين ناتوان مانده
بشهرت تا فلک يار که باشد ورنه در عالم
بسا فرهاد و شيرينى که بى نام و نشان مانده
نهان گرديده جان در سينه از بيم نگاه او
چو مرغى کان ز ترس ناوکى در آشيان مانده
شب از هجر تو بس دشوار جان دادم بيابنگر
که آب حسرتم در چشم گريان همچنان مانده
فداى غمزه ات شد هر که جانى داشت چون عرفى
بغير از خضر کو در بند عمر جاودان مانده



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید