ترسم اهل ورع از شوق شرابم بکشند
ببهشتم بفريبند وبخوابم بکشند
دردم نزع اگر توبه زمى خواهم کرد
بهتر آنست که رندان بشرابم بکشند
من که بيدار نخواهم شدن از موى سفيد
جاى آن است که در عهد شبابم بکشند
سخنى در دلم آيد که اگر گفته شود
اهل تحقيق بنا گفته جوابم بکشند
با يزيدم که اناالله بزبان مى آرم
کو مريدان که همين دم بثوابم بکشند
عرفى از صومعه مگذار که بيرون آيم
گر پسندى که ز شوق مى نابم بکشند