شماره ٢٥٨: ما کسى را نشناسيم که غم نشناسد

غزلستان :: عرفی شیرازی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ما کسى را نشناسيم که غم نشناسد
هست بيگانه ما هر که الم نشناسد
من و آن غمزه که چون تيغ برآرد ز ميان
طاير بتکده وصيد حرم نشناسد
يارب آنکس که زند تهمت شادى بر من
تا ابد کام دلش لذت غم نشناسد
ما شهيدان شهادتگه عشق از ليم
زخم ما مرهم والماس ز هم نشناسد
شرم باد از صنم آن برهمنى را که اگر
در حرم ديده گشايد بصنم نشناسد
دل عرفى بود آسوده زهر بود ونبود
دو جهانى که وجودست وعدم نشناسد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید