شماره ٧١: جنگ آتش آشتى مدار آتشست

غزلستان :: عرفی شیرازی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
جنگ آتش آشتى مدار آتشست
خوش سروکارى ازآن بدخو مرا با آتشست
آب حيوان ميکنم درجام و آتش ميخورم
باده با شاهد مى نابست وتنها آتشست
باده خواهى باش تا از خم برون آرم که من
آنچه درجام وسبو دارم مهيا آتشست
باکه گويم سر اين معنى که نور روى دوست
با دماغ من گل وبا چشم موسى آتشست
هم سمندرباش وهم ماهى که در جيحون عشق
روى دريا سلسبيل وقعر دريا آتشست
دوست را محکوم کس ديدن بود جانکاه تر
ورنه درجان زليخا شرم سودا آتشست
حسن جنسى نيست کانرا سيم وزر باشد بها
خانمان کاروانى را زليخا آتشست
عرفى از انديشه بيهوده مارا چاره نيست
سرنوشت ما بهشت جاودان يا آتشست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید