شماره ٦٢: بدل زرفتن جانم چه عيشهاست که نيست

غزلستان :: عرفی شیرازی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
بدل زرفتن جانم چه عيشهاست که نيست
نکرده جاى غمش تنگ صف صفاست که نيست
مرا زچشم توهر شيوه اى که بايد هست
همين نهفته نگه هاى آشناست که نيست
ز فتنه هاى جمال تو هرکه بود رميد
کنون رميده ز حسنت همين حياست که نيست
دلى که چشم تو بيمارش از کرشمه نکرد
بناز بالش غم تکيه اش سزاست که نيست
نهاده مرهم لطفى بدل که در دوجهان
بغيرت ازدل چاکم همين وفاست که نيست
پس از هلاک درآمد بسينه يار ونگفت
که نيم جان توعرفى چه شد کجاست که نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید