شماره ٥٦٦: دوست جز دل نمى پذيرد جاى

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
دوست جز دل نمى پذيرد جاى
در دل بر کسى دگر مگشاى
دوست را هيچ جانخواهى يافت
تا ترا در دو کون باشد جاى
در آن دوست را که کليد تويى
تا درآيى زخويشتن بدرآى
برسرکوى آن توانگر حسن
سير از هر دوعالمست گداى
ازپى نان اگر سخن گويد
همچو لقمه زبان خويش بخاى
ملک دنيا به اهل دنيا ده
کاه تسليم کن بکاه رباى
دست همت برآور اى درويش
خويشتن را ازين وآن برباى
هرکه از دام غير دانه بخورد
مرغ اوراست بيضه گوهر زاى
تيره از زنگ حب جان ماندست
دل که آيينه ييست دوست نماى
جانت گر در سماع خوش گردد
چون شکر درنى ودم اندر ناى
از سر وجد دست برهم زن
زود بر فرق آسمان نه پاى
حال خود را ز چشم خلق بپوش
گنج دارى بمفلسان منماى
دست در کار کن که از سر مويى
نگشايد گره بناخن پاى
هرکه بر خود در مراد ببست
دست او شد کليد هر دو سراى
کم سخن باش سيف فرغانى
وربگويى برين سخن مفزاى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید